یادداشت‌هایی درباره‌ی ترجمه

ارائه یادداشت‌ها، مقالات و نکاتی درباره‌ی اصول و فنون ترجمه از عربی به فارسی و برعکس

یادداشت‌هایی درباره‌ی ترجمه

ارائه یادداشت‌ها، مقالات و نکاتی درباره‌ی اصول و فنون ترجمه از عربی به فارسی و برعکس

مشخصات بلاگ
یادداشت‌هایی درباره‌ی ترجمه

مطالب مفیدی در رابطه با اصول، فنون، راهکارها، نظرها و نظریه‌های ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی از کتاب‌ها و منابع معتبر، انتخاب شده و در این وبلاگ در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌گیرد تا علاوه بر فراگیری این امور با منابع و کتاب‌های موجود نیز آشنا شوند و در صورت تمایل، با مراجعه به آنها به تکمیل دانسته‌های خود در این زمینه بپردازند.
خوانندگان گرامی می‌توانند هرگونه نظر، انتقاد، پیشنهاد و یا سؤالی که دارند در بخش «نظر» و یا در قسمت «تماس با من» مطرح بفرمایند.

مختار حسامی
دانشجوی مترجمی زبان عربی
دانشگاه تهران
سه‌شنبه 18/اسفند/1394 هـ.ش

کانال تلگرام این وبلاگ:
https://telegram.me/arabifarsi

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

شناخت اصطلاحات و چگونگی ورود آنها به زبان و تشخیص رابطه میان معنای اصطلاحی و لغوی و آشنایی با فرهنگ اصطلاحات علوم مختلف، اهمیت بسیاری در ترجمه دارد و معادل‌یابی دقیق برای اصطلاحات، تأثیر زیادی در شیوایی نثر ترجمه می‌گذارد. نخست باید ببینیم اصطلاح چیست و چگونه به وجود می‌آید و معنای اصطلاحی چه تفاوتی با معنای لغوی دارد؟

اصطلاح به معنای اتفاق نظر بر کلمه یا سمبل خاصی برای بیان مفهومی مشخص در علم یا هنر یا صنعت است و سه ویژگی مهم دارد که همین ویژگیها مرز تشخیص آن را از معنای لغوی تبیین می‌کند:

1. اصطلاح غالباً از زبان عرفی یا معنای لغوی گرفته شده و به آن برجستگی و تشخّص داده می‌شود و بر مفاهیم دلالت می‌کند؛ به عبارت دیگر، متخصصان و کارشناسان رشته‌های علمی مختلف برای بیان مفاهیم مورد نظر خود همیشه واژه‌سازی نمی‌کنند، بلکه اغلب از کلمات موجود در زبان استفاده می‌کنند؛ با این تفاوت که آن را در معنا یا مفهوم خاصی که ویژه آن علم است به کار می‌برند و در آن معنا تثبیت می‌کنند؛ برای مثال کلمه «تقصیر» در زبان عرف به معنای «کوتاهی‌کردن عمدی» است، اما در علم فقه در باب حج، معنایی کاملاً اصطلاحی دارد. کلمه «تصدیق» در لغت به معنای قبول کردن یا اذعان داشتن است و در زبان عرف به صورت اسم، بر گواهینامه نیز اطلاق می‌شود؛ ولی در علم منطق، معنایی کاملاً اصطلاحی دارد و در مقابل «تصور» قرار می‌گیرد. گاه، برجستگی و تشخّص‌دادن به کلمه در قالب مجاز یا استعاره یا کنایه صورت می‌گیرد؛ برای مثال «قِمَّة» در زبان عرف به معنای «قلّه کوه» است، ولی در سیاست به صورت استعاری به سران کشورها اطلاق می‌شود، چون بالاترین مقام کشور محسوب می‌شوند و «مُؤتَمَرُ القِمَّةِ» به معنای کنفرانس سران است. همچنان که معنای عرفی «حقیبة» کیف است، ولی در سیاست به طور کنایی به مقام وزارت یا وزارتخانه اطلاق می‌شود و «وَزِیرٌ بِلا حَقِیبَةٍ» به معنای «وزیر مشاور» است، یعنی وزیری که اسناد و مدارک مربوط به وزارتخانه را به همراه ندارد.

2. ویژگی دوم اصطلاح، مترادف‌ناپذیری آن است. در زبان عرف، مترادفها رواج بسیاری دارند و کاربرد مترادفها به جای یکدیگر، نه تنها اختلافی در تفهیم و ابلاغ پیام ایجاد نمی‌کند، به غنای زبان و قدرت آن می‌افزاید؛ برای مثال در زبان عرفی و کاربرد روزمرّه می‌توانیم به جای «واجب» از کلماتی نظیر «لازم»، «ضروری»، «اجباری» و یا «الزامی» استفاده کنیم، اما در فقه یا فلسفه نمی‌توان به جای اصطلاح «واجب» از مترادفهای آن استفاده کرد و حتی در هر یک از فقه و فلسفه، مفهوم واجب متفاوت است.

3. اصطلاحات هر علم، پایه اصلی آن علم را تشکیل می‌دهد و بدون شناخت اصطلاحات یک علم نمی‌توان به آثار یا منابع آن رشته، مراجعه و از آنها استفاده کرد. در حقیقت، قوام یک علم یا فن به اصطلاحاتی است که در آن علم یا فن وجود دارد. از این‌رو، پیشگامان هر رشته علمی نخست فرهنگ اصطلاحات آن علم را وضع و تدوین می‌کنند تا بتوانند راه تفهیم و تفاهم و گسترش آن علم را بگشایند. کتاب «الحدود» از ابن سینا نمونه‌ای کهن در اصطلاح‌شناسی فلسفه است؛ بنابراین مترجمی که قصد ترجمه یک متن علمی و تخصصی را دارد، نخست باید با مجموعه اصطلاحات آن علم آشنایی پیدا کند و آنگاه به ترجمه متن مبادرت ورزد. بهترین و سریعترین راه آشنایی با معادل دقیق اصطلاحات مراجعه به فرهنگ اصطلاحات آن علم است.

کلمات عربی در فارسی

مراجعه پیوسته به فرهنگ لغت و استفاده صحیح از آن، دقت مترجم را افزایش می‌دهد و به صحت و شیوایی نثر ترجمه کمک می‌کند. از این‌رو، مترجمان تازه‌کار باید نه تنها معنی کلمات ناآشنا، بلکه معنی کلمه‌های به ظاهر آشنا را هم در فرهنگها جستجو کنند تا به معنای دقیق آنها پی ببرند. بسیاری از کلمات زبان فارسی، ریشه عربی دارند، اما معنای آنها در زبان فارسی با مفهومی که در زبان عربی معاصر به عنوان اصطلاح دارند متفاوت است. به همین علت چنین کلماتی را نمی‌توان بدون مراجعه به معنای آن در زبان عربی، در متن فارسی به کار برد؛ برای مثال کلمه‌های «اداره» و «توجیه» و «طیّاره» را در نظر بگیرید. «الادارة» در زبان عربی، اصطلاحی است به معنای «حکومت» که تنها برای کشور آمریکا به کار می‌رود؛ اما در زبان فارسی بر مؤسسات دولتی اطلاق می‌شود که معادل عربی آن «الدائرة» است. معنای اصلی «توجیه» در زبان عربی، «ارسال کردن» است، اما در زبان فارسی به معنای شرح و تفسیر کردن به کار می‌رود. «طیّارة» نیز در عربی معاصر به معنای خلبان زن است، ولی در زبان فارسی قدیم به هواپیما گفته می‌شده است.

بنابراین با توجه به شباهتهایی که در شکل ظاهری کلمات در فارسی و عربی وجود دارد، مترجمی که از عربی به فارسی ترجمه می‌کند اولاً برای یافتن معنای کلمات نباید به حافظه خویش اعتماد کند و ثانیاً اگر کلمه‌ای را در متن عربی می‌بیند که در زبان فارسی نیز به کار می‌رود، نباید بی‌درنگ از آن کلمه در ترجمه استفاده کند با این تصور که معنای آن در فارسی و عربی یکسان است.

فرهنگ اصطلاحات

همگام با تحول زندگی انسانی در عرصه‌های مختلف، نیاز به تألیف فرهنگهای اصطلاحات فزونی گرفته است؛ به عبارت دیگر، پیشرفت و تحول جوامع انسانی در ابعاد مختلف فنّاوری و صنعت و اقتصاد و سیاست و دین ... و توسعه قلمرو زبان علمی اقتضا می‌کند تلاش در زمینه فرهنگ‌نویسی، بویژه فرهنگ اصطلاحات، گسترش یابد تا زمینه داد و ستد علمی میان ملتها فراهم شود.

همسو با روند تحول علمی و فرهنگی معاصر، در جهان عرب نیز گامهای مهمی برداشته شده و تلاشهای بزرگی صورت گرفته است. چه، علاوه بر تألیف انواع فرهنگ اصطلاحات در زمینه‌های مختلف علمی، فرهنگهای اصطلاحات دو زبانه و چند زبانه ارزشمندی تألیف شده است. مترجمی که از عربی به فارسی ترجمه می‌کند، اگر برای معادل‌یابی اصطلاحات متن عربی، فرهنگ اصطلاحات تخصصی عربی – فارسی مورد نظر را در اختیار ندارد، می‌تواند به فرهنگ اصطلاحات عربی – انگلیسی یا عربی – فرانسه مراجعه کند و معادل انگلیسی یا فرانسوی اصطلاح را بیابد و سپس به فرهنگ اصطلاحات انگلیسی – فارسی یا فرانسه – فارسی مراجعه و معادل فارسی آن را بیابد.

مصادر مَنحُوت

«اَلنَّحت» به معنای ساختن فعل و مصدر مصنوعی و ساختگی از کلمات عربی و غیر عربی است. ساخت مصنوعی فعل و مصدر نقش مهمی در گسترش دامنه اشتقاق زبان عربی و ساختن اصطلاحات جدید ایفا می‌کند. با استفاده از شیوه النحت، اهل زبان و هر کس که از زبان عربی آگاهی داشته باشد می‌تواند با بردن فعل مورد نظر خود به یکی از بابهای مصادر منحوت، مصدر یا فعل جدیدی بسازد و به کار گیرد. مصادر منحوت بیشتر در بابهای فَعلَلَة (رباعی مجرد)، تَفَعُّل، تَفعِیل و اِفعَال به کار می‌روند. از رهگذر مصادر منحوت، زبان عربی از آغاز تاکنون کلماتی را از سایر زبانها گرفته و جامه عربی بر آنها پوشانده و بتدریج در درون خود جای داده است. به تعبیر دیگر، می‌توان گفت هویت عربی به آنها بخشیده است.

هدف از گسترش دامنه مصادر منحوت، جلوگیری از ورود مستقیم و بی‌رویه کلمات بیگانه به حریم این زبان یا رعایت ایجاز و اختصار است. مصادر منحوت از نظر هدف و انگیزه شکل‌گیری به سه گروه تقسیم می‌شوند:

1. رنگ عربی بخشیدن به کلمه. با قرار دادن کلمه غیر عربی در یکی از قالبهای صرفی زبان عربی، رنگ و هویت عربی به آن داده می‌شود، مانند:

تَلفَنَة: تلفن کردن

دَبلَجَة: دوبله کردن

بَاسَ: بوسید

تَشرِیج: شارژ کردن

تَفوِیل: پُر کردن

بَرمَجَة: برنامه‌ریزی کردن

دَولَرَة: تبدیل پول به دلار

2. نسبت دادن به مفهوم یا منطقه‌ای خاص. با بردن کلمه عربی یا غیر عربی به یکی از مصادر منحوت، نسبت دادن و گرایش از آن استنباط می‌شود، مانند:

عَلمَنَة: دنیایی کردن، لائیسم

عَلمانِی: دنیایی، لائیک

قَونَنَة: قانونمند کردن

صَهیَنَة: صهیونیستی کردن

عَولَمة: جهانی کردن و شدن

تَفَرعُن: فرعونی کردن، مستکبر شدن

عَصرَنة: مدرنیسم

عَقلَنَة: عقل‌گرایی

تَهوِید: یهودی کردن

أَمرَکَة: امریکایی کردن

اَسلَمَة: اسلامی کردن

تَأَقلُم: سازگاری با اقلیمی خاصّ

3. رعایت ایجاز و اختصار. ایجاز از ویژگیهای بارز زبان عربی است. از رهگذر مصادر منحوت می‌توان برای بیان یک عبارت طولانی از یک کلمه استفاده کرد. مصادر منحوت به این معنا، همان ترکیب‌کردن چند کلمه در یک کلمه است که در زبانهای دیگر با عنوان علائم اختصاری شناخته می‌شود. این کاربرد مصادر منحوت سابقه‌ای دیرینه دارد و بیشتر در باب عبارتها و مفاهیم مذهبی به کار رفته است. به این مثالها توجه کنید:

بَسمَلَ: قال بسم الله الرحمن الرحیم

حَوقَلَ، حَولَقَ: قال لا حول و لا قوة إلّا بالله العلیّ العظیم

اِستَرجَعَ: قال إنّا لله و إنّا إلیه راجعون

تَهلِیل: قال لا إله إلا الله

[از آنجا که این مثالها برای بیان کاربرد مصادر منحوت ذکر شده‌اند بهتر است به جای فعل ماضی از مصادر استفاده شود (بسملة، حوقلة یا حولقة، استرجاع)، همانگونه که در مثال آخر، مصدر (تهلیل) آمده است که البته در معنای آن باید به جای «قال» بنویسیم «قول» ...] مختار حسامی

آگاهی مترجم از اوزان مصادر منحوت و به‌دست آوردن شناخت کلی از آنها، نه تنها از سرگردانی وی در میان فرهنگهای لغت برای یافتن معنای چنین کلماتی جلوگیری می‌کند، باعث می‌شود دید وسیعتری نسبت به اصطلاحات زبان عربی پیدا کند.

واژه‌سازی

در عصر جدید و رواج ترجمه از زبانهای اروپایی، مسأله تطبیق اصطلاحات خارجی و معادل‌یابی برای آنها، اهمیت و ضرورت خاصی پیدا کرده است. برای آنکه سیل اصطلاحات علوم و فنّاوری جدید، بی‌حساب وارد زبان نشود، باید راههای مناسبی برای واژه‌سازی پیدا کرد.

فرهنگستان زبان عربی قاهره برای اشتقاق از صیغه‌های ثُلاثِی، رُباعِی و خُماسِی، قوانین و اصولی وضع کرده است تا بتواند برای اصطلاحات علمی جدیدی که از زبانهای لاتین وارد زبان عربی می‌شود واژه‌سازی کند. مترجمی که از عربی به فارسی ترجمه می‌کند، باید این اوزان و اشتقاقهای مربوط به آنها را بشناسد تا با چگونگی ورود یک اصطلاح علمی به زبان عربی آشنا شود، چرا که ممکن است برخی از اصطلاحاتِ متنی که ترجمه می‌کند، در فرهنگهایی که در دسترس او قرار دارد وارد نشده باشد. جدول زیر انواع اشتقاق را نشان می‌دهد:

 

صیغه

هدف از اشتقاق

مثال

1. اشتقاق از جامد

اشتقاق از جامد در اصطلاحات علمی و فنّی به هنگام ضرورت تجویز شده است.

برای دلالت بر صفاتِ موادی که با هیدروژن و کربن و گوگرد معالجه می‌شوند.

هَدرَجَ، مُهَدرَج: هیدروژنه کردن

کَربَنَ، مُکَربَن: کربنیزه کردن

بَلمَرَ، مُبَلمَر: پلیمری کردن

2. اشتقاق از اسم ذات

1. عربها بسیاری از اسامی ذات را مبدأ اشتقاق قرار داده‌اند

فرهنگستان، این اشتقاق را هنگام ضرورت در اصطلاحات علمی تجویز کرده است.

 

2. ساختن مُفَعلَلَة از اسامی ذات غیر ثلاثی

برای دلالت بر مکانی که اسم ذات در آن زیاد است

مُصَنبَرَة: مکان فراوانی درخت صنوبر

مُزَیتَنَة: مکان فراوانی درخت زیتون

3. مصدر یائی یا صناعی

از هر کلمه‌ای که یاء داشته باشد می‌توان مصدر ساخت

برای دلالت بر صفات یا مجردات

فُلُورِیَّة: فلورسنتی

حِمضِیَّة: اسیدی

حَسَّاسِیَّة: حساسیتی

4. اسم آلت

الف) مِفعَال

برای نشان دادن

مِطیَاف: منشور

ب) مِفعَلَة

برای رسم کردن

مِرسَمَة: نمودار

ج) مِکشَاف به اسم آلت اضافه می‌شود

هنگامی که اشتقاق از اسم معنی ممکن نباشد

مِکشَافُ المغنطیسیة: اندازه‌گیری‌کننده میدان مغناطیسی

د) فَعَّالَة

اسم آلت عربی و صحیح

بَرَّاقَة: جلاسنج

هـ) فَاعِلَة

به معنای اسم آلت

نَاشِبَة: فیش برق - قلاب

و) فَاعُول

به معنای اسم آلت

حَاسُوب: ماشین حساب

5. شغل و اشتغال

الف) فِعَالَة

مصدری است برای دلالت بر حرفه یا نظیر آن از هر یک از بابهای ثلاثی

حِرَاجَة: حراجی

ب) فَعَّال

برای دلالت بر پذیرفتن حرفه‌ای خاص یا همراهی کردن چیزی

کَرَّام: باغبان تاکستان یا تاک‌نشان

ج) فُعَال با یاء نسبت

برای دلالت بر فروشنده چیزی

زُجَاجِی: شیشه‌گر یا شیشه‌فروش

6. مبالغه

الف) فَعَّال

برای مبالغه از مصدر ثلاثی لازم یا متعدی

أَکَّال: پُرخور، شکمو

تکثیر

ب) تَفعَال

برای دلالت بر کثرت و مبالغه

تَحسَاس: آلرژی

کثرة

ج) مِفعَلَة

برای دلالت بر مکانی که چیزی در آن زیاد است

مِتوَتَة: جایی که مرگ در آن زیاد است

مِرَزَّة: شالیزار

7. بیماری

الف) فُعَال

از ثلاثی مفتوح‌العین برای دلالت بر بیماری، خواه دارای فعل باشد یا نباشد

صُدَاعٌ أَعمَی: میگرن

شُحَام: چاقی و بالا بودن چربی

ب) فَعَل

برای دلالت بر درد

دَمَل: تاول

8. صدا

الف) فُعَال

مصدر مشتق از فعل لازم که عین‌الفعل آن مفتوح باشد

بُطَاح: هذیان

ب) فَعِیل

برای دلالت بر صدا

زَجِیش: سر و صدا

9. اضطراب

فَعَلان

از فعل لازم که عین‌الفعل آن مفتوح باشد، برای دلالت بر اضطراب و دگرگونی و سرعت

نَوَسَان: نوسان

غَشَیَان: بی‌حسی

یَرَقَان: زردی

10. اشتراک

تَفَاعُل

برای دلالت بر اشتراک با مساوات یا هم رتبه بودن

اَلتَّضَامُنُ الاِجتِمَاعِیُّ: همبستگی اجتماعی

11. صیغه‌های فعلی

الف) فُعِلَ

برای دلالت بر بیماری

شُقِرَ النَّبَاتُ: گیاه زرد شد

ب) فَعَّلَ

برای دلالت بر تکثیر و مبالغه

حَمَّضَ: اسیدی کرد

نَصَّفَ: قطعه قطعه کرد

ج) أَفعَلَ

برای دلالت بر متعدی

أَمَاهَ: سیراب کرد

د) اِستَفعَلَ

برای دلالت بر قرار دادن و اتخاذ

اِستِقطَاب: جذب کردن

اِستِبدَال: تغییر یافتن

[از آنجا که این دو مثال برای صیغه‌های فعلی آمده‌اند بهتر است به صورت فعل بیایند نه مصدر (اِستَقطَبَ: جذب کرد. اِستَبدَلَ: تغییر یافت)] مختار حسامی

 

ناظمیان، رضا؛ روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی، چاپ نهم، انتشارات سمت، 1394، ص 97-104

 


http://arabifarsi.blog.ir/

https://telegram.me/arabifarsi

 

  • مختار حسامی

فرهنگ لغت، ابزاری برای تعیین حدود معنای کلمه است. مترجم باید با مراجعه به فرهنگ لغت و یافتن حدود معنای کلمه به گنجینه واژگانی حافظه خود مراجعه کرده و مناسب‌ترین و شیواترین معادلی را که بتواند معنای مورد نظر کلمه را منتقل کند و از نظر شکل ظاهری و ویژگیهای بیانی و زبانی با سایر اجزاء جمله متناسب باشد، بیابد.

گاهی معنای دقیق و مناسب کلمه همان معنایی نیست که در فرهنگ لغت نوشته شده است. فرهنگ لغت معنای کلمه را به صورت ثابت تعریف می‌کند و مترجم نوآموز می‌پندارد معنای کلمه فقط همانهایی است که در فرهنگ لغت آمده است. حال آنکه معنا ذات سیّالی دارد و به تناسب متن تغییر می‌کند. بهترین فرهنگهای لغت فقط می‌توانند راهنمای مترجم باشند و حدود معنای کلمه را مشخص کنند.

بر خلاف آنچه مترجمان نوآموز تصور می‌کنند، مترجم حرفه‌ای برای یافتن معنای کلمه سراغ فرهنگ لغت نمی‌رود، زیرا معمولاً معنای کلمه را می‌داند بلکه برای یافتن حدود معنا و آشنایی با معادلهای کلمه به فرهنگ لغت مراجعه می‌کند و به دنبال  معادلی است که به متن نزدیکتر باشد.

مراجعه به فرهنگ لغت ذهن مترجم را نسبت به معانی گسترده کلمه باز می‌کند و به او کمک می‌کند از گنجینه ذهن خود کلمه مناسبی پیدا کند. مترجمی که به زبان مادری خود ترجمه می‌کند برای ایجاد ارتباط توانایی گسترده‌ای دارد؛ زیرا کلمات و عبارات و شیوه‌های بیانی متعددی را در اختیار دارد که می‌تواند از میان آنها بهترین و مناست‌ترین را انتخاب کند. به همین دلیل است که گاه می‌بینیم مترجم حرفه‌ای و باتجربه معادلی برای کلمه انتخاب کرده که در هیچ یک از فرهنگها به عنوان معادل آن کلمه نیامده، ولی کاملاً دقیق و رساست. بسیاری از اوقات، معادلهایی که برای کلمات در فرهنگ لغت ذکر شده برگرفته از ترجمه‌های مترجمان حرفه‌ای است.

بنابراین مترجم نباید خود را به کلمه محدود کند، زیرا در این صورت به فرهنگ لغت محدود شده است. مترجم باتجربه کلمه را در قالب جمله می‌بیند و جمله را در چهارچوب متن معنا می‌کند و برای ترجمه کلمه و درک مفهوم جمله از دانستنیهای خود در زمینه موضوع متن و نیز از عقل و منطق خویش کمک می‌گیرد. نکته دیگری که مترجم باید به آن دقت کند این است که برخی از کلمات متن از کلمات ذیگر مهم‌ترند و بار معنا بیشتر روی این کلمات است. مترجم باید برای ترجمه چنین کلماتی که به آنها «کلمات کلیدی» گفته می‌شود، دقت و وقت بیشتری صرف کند، چرا که معادل‌یابی دقیق و شیوا برای این کلمات بر زیبایی و استحام نثر ترجمه می‌افزاید.

معادلهای پویا و کلیشه‌ای

ترجمه آمیزه‌ای است از معادلهای پویا و کلیشه‌ای. منظور از معادلهای کلیشه‌ای معادلهایی است که خصوصیتی ثابت و همیشگی دارند و در هر شرایطی و در هر نوع متنی می‌توان آنها را انتخاب کرد. اسامی خاص، اعداد و ارقام، تعابیر و ضرب‌المثلها، عبارتهای معمول و مرسوم در  تعارفات، واژه‌ها یا اصطلاحات که برای تشخیص و تعریف مفهومی معین به کار می‌روند از معادلهای کلیشه‌ای‌اند. وقتی یک بار در هر زبانی، معادلهایی برای آن کلمات انتخاب شود، همیشه و در هر شرایطی می‌توان از این معادلها استفاده کرد؛ به عبارت دیگر یک بار که نوع بیان این کلمات و تعابیر در زبان مشخص شد و به صورت جا افتاده و معمول درآمد، می‌توان آنها را به خاطر سپرد؛ زیرا در همه متون به همین صورت قابل استفاده‌اند. دست‌کم می‌توان گفت معانی این کلمات در حوزه محدودی قرار می‌گیرند؛ بنابراین معادلهای کلیشه‌ای اجباری‌اند و مترجم به هرگونه تغییر بیان متوسل شود، معنای کلیشه‌ای این کلمات را نمی‌تواند تغییر دهد؛ اما معادلهای پویا معادلهایی‌اند که مترجم آنها را با توجه به فضای متن می‌آفریند و در هر متنی ممکن است معنای آنها تغییر کند.

هر متنی را که برای ترجمه در نظر بگیرید، کم و بیش، بخشی از معادلهای کلیشه‌ای و بخشی از معادلهای پویا در آن به کار می‌رود. طبیعی است در ترجمه متونی که مترجم به لحاظ نوع آنها مجبور به استفاده از شیوه معنایی است، معادلهای کلیشه‌ای کاربرد بیشتری دارند، زیرا در ترجمه معنایی، مترجم معنای اولیه کلمات را به عنوان معادل انتخاب می‌کند؛ اما در ترجمه ارتباطی، مترجم برای آفرینش معادلهای نو و جذاب، دقت و تلاش بیشتری می‌کند. البته مرز میان معادلهای کلیشه‌ای و پویا بسیار مبهم است و معادلهای کلیشه‌ای کمتر از آنچه تصور می‌شود قابل استفاده‌اند. به متن زیر توجه کنید. ترجمه اول معنایی و ترجمه دوم، ارتباطی است. به چگونگی معادل‌یابی برای کلمات و تعابیر دقت کنید:

ظَلَّ طَوَالَ حَیَاتِهِ فَلَّاحاً قَلبًا وَ قَالِبًا وَ یَکفِی أَن تَجلِسَ مَعَهُ بُرهَةً تُصغِی اِلَی رَنِینِ صَوتِهِ المُمتَلِئِ وَ تَنظُرَ اِلَی عَینَیهِ البَرَّاقَتَینِ لِیَتَرَاءَی لَکَ الرِّیفُ بِأَسرِهِ. کَانَ یُمضِی الیَومَ کُلَّهُ مُتَنَقِّلاً فِی الحَقلِ وَ عِندَ الغُرُوبِ یَعُودُ اِلَی الضَّیعَةِ وَ وَجهُهُ یَفِیضُ بُشرا وَ رِضًی، وَ یَذهَبُ مِن فَورِهِ اِلَی حَظِیرَةِ المَوَاشِی وَ یَجِدُ البَهَائِمَ مُتَرَاصَّةً اَمَامَ مَعَالِفِهَا وَ رُؤُوسُهَا مُنحَنِیَةٌ تَأکُلُ فِی شَرَهٍ لا تُسمَعُ مِنهَا غَیرُ جَرشٍ وَ قَضمٍ.

یَدخُلُ الرَّجُلُ فَإِذَا بِرُؤُوسِ المَوَاشِی قَدِ ارتَفَعَت مِن مَعَالِفِهَا وَ هِیَ مَازَالَت تَلُوکُ فِی فَمِهَا مَا بَقِیَ فِیهِ مِنَ العَلَفِ وَ تَنظُرُ اِلَیهِ بِعُیُونٍ مُشرِقَةٍ مُرهَبَةٍ. (محمود تیمور)

ترجمه معنایی

 در طول زندگی‌اش روحا و جسما، کشاورز باقی ماند. کافی است زمانی در کنارش بنشینی و به طنین صدای پُر او گوش بدهی و به چشمان برّاق او نگاه کنی تا متوجه تمامی روستا بشوی. همه روز را در مزرعه می‌گذراند و از جایی به جای دیگر می‌رفت و هنگام غروب به املاک باز می‌گردد، در حالی  که چهره‌اش آکنده از شادی و رضایت است. فوراً به آغل چهارپایان می‌رود و آنها را می‌یابد که در برابر علفزارهای خود به صف ایستاده‌اند و سرهایشان کج است و با حرص مشغول خوردن هستند. صدایی جز بلغور کردن و جویدن از آنها شنیده نمی‌شود.

مرد وارد می‌شود، پس ناگهان سرهای چهارپایان از علفزارهایشان بالا می‌آید، در حالی که هنوز باقیمانده علف در دهانشان را می‌جوند و با چشمان درخشان و ترسیده به او نگاه می‌کنند.

«قلباً و قالباً» یک تعبیر است و در فرهنگهای لغت، ذکر نمی‌شود. اگر فرهنگ تعابیر در دسترس دارید، به آن مراجعه کنید. منظور از قلب و قالب، روح و جسم است. با توجه به این معنا اگر فکر کنید، معادلهایی نظیر روحاً و جسماً، جسم و جان، ظاهر و باطن، با تمام وجود، تمام عیار و به معنای واقعی کلمه کشاورز، به ذهنتان می‌آید. معادلهای دیگری هم هست که بر اساس ذوق و سلیقه و با توجه به تناسب با دیگر اجزاء جمله، یکی را انتخاب می‌کنید.

در بحث معادل‌یابی دستوری گفتیم که ضمیر مفرد مخاطب را با توجه به عرف اهل زبان فارسی به صورت جمع مخاطب ترجمه می‌کنیم. اگر تعبیر «یکفی أن» را به صورت شرط ترجمه کنید، شاید متن روانتر شود. کلمه «ممتلئ» در فرهنگ لغت، پُر و انباشته معنا شده است. البته معنا را می‌رساند، اما اگر به جای آن از کلمه مردانه استفاده کنید، مناسب‌تر و طبیعی‌تر است. فعل «یتراءی» در آینه نگاه کردن و متوجه چیزی یا کسی شدن معنا می‌دهد، اما با توجه به متن این معادل مناسبی نیست و اگر به جای آن «به نظر می‎آید» و «مجسم می‌شود» را به کار ببرید بر شیوایی متن افزوده‌اید.

«کان یمضی» ماضی استمراری است. اگر آن را به ضمارع ترجمه کنید، تناسب زمانهای متن را حفظ کرده‌اید و از نظر منطقی نیز ضربه‌ای به مفهوم نخواهد زد. فعل ماضی «ظلّ» در ابتدای متن را نیز اگر ماضی نقلی ترجمه کنید، متن روانتر خواهد شد. برای «متنقلاً» نقل مکان کردن، از جایی به جایی رفتن، نوشته شده، اما به نظر می‌آید «از این سو به آن سو رفتن» طبیعی‌تر جلوه می‌کند. «الضیعة» را فرهنگ لغت، زمین زراعتی و املاک معنا کرده است؛ اما کشاورزی که از صبح تا غروب در مزرعه بوده، دوباره به زمین زراعتی نمی‌رود. وانگهی آغل چهارپایان معمولاً در روستا و در کنار خانه کشاورز است، پس بهتر است این کلمه را به «خانه» یا «روستا» ترجمه کنیم. «یفیض» یعنی پُر، آکنده، سرشار لبریز می‌شود؛ اما با وجود همه این کلمات اگر تعبیر زیبای موج می‌زند را به کار ببریم، متن زیباتر می‌شود.

«معالف» جمع معلف و معنای آن در برخی از فرهنگهای لغت علفزار است؛ اما با توجه به فضای متن و اینکه در آغل علفزار وجود ندارد، حتما منظور نویسنده همان چیزی است که ما در فارسی به آن «آخور» می‌گوییم. «منحنیة» به معنای کج و خم شدن است؛ اما اگر چهارپایان را تصور کنیم که در آغل، کنار آخور ایستاده‌اند می‌توانیم از تعبیر «سر در آخور فرو بردن» استفاده کنیم تا متن طبیعی‌تر به نظر بیاید. «شره» به معنای حرص‌زدن در غذا خوردن است. اگر در کنار حرص از ولع نیز استفاده کنیم یا به جای حرص، حریصانه را بنویسیم بهتر است.

«جرش» به معنای بلغور کردن و دانه را از پوست جدا کردن است و ما معنای عام آن را در نظر می‌گیریم و جرش را به صدای خوردن ترجمه می‌کنیم. اگر «الرجل» را کشاورز ترجمه کنیم، متن زیباتر و صمیمی‌تر می‌شود. «ارتفعت» لازم است و معنای آن «بالا آمدن» می‌باشد. اگر آن را متعدی و به معنای «بیرون آوردن» ترجمه کنیم، مناسب‌تر است. هر چند «بالا می‌آید» نیز معنای غیر ارادی بودن را می‌رساند و مناسب است. در بحث معادل‌یابی دستوری گفتیم اسمی را که الف و لام جنس دارد می‌توان به صورت جمع ترجمه کرد، پس باقیمانده علفها بهتر است. «مرهب» اسم مفعول و به معنای «ترسیده»  است؛ اما به نظر می‌آید این معادل نوعی ابهام و ناهماهنگی در متن به وجود می‌آورد. اگر کمی فکر کنیم می‌توانیم معادلهای ترس‌آلود، وحشت‌آمیز و هراسان را به کار ببریم.

در زبان عربی از ضمایر برای جلوگیری از تکرار کلمات و شیوایی متن استفاده می‌شود و اساساً زبان عربی زبانی موجز است و مفاهیم متعدد را در قالب جملاتی کوتاه بیان می‌کند؛ ولی در متن فارسی، «تکرار» به جمله انسجام می‌بخشد. مترجم از ابزار تکرار برای تأکید، برجسته‌سازی و حفظ انسجام درون متن خود استفاده می‌کند. وانگهی به خواننده کمک می‌کند مطلب ارائه شده را بهتر بفهمد. برای مثال از جمله «لا تسمع منها ...» صدا را استنباط کرده، آن را تکرار می‌کنیم. از دیگر مصادیق تکرار این است که مرجع ضمیر را به جای ضمیر به کار ببریم یا به جای ضمیر مستتر از ضمیر بارز استفاده کنیم یا به منظور زیباتر کردن عبارت یا کاستن از خشکی کلام، یک یا چند مترادف برای برخی از کلمات بیاوریم. در ترجمه ارتباطی متن فوق، کشاورزی تکرار شده و در کنار «حرص» از «ولع» نیز استفاده شده است. نکته آخر اینکه در زبان عربی، حروف عطف (ربط) کاربرد زیادی دارد. اگر در همین متن دقت کنید می‌بینید که چقدر «واو» یا «فاء» به کار رفته است؛ اما شیوه و سلیقه نوشتاری زبان فارسی با این حجم از حروف ربط سازگار نیست؛ بنابراین مترجم موظف نیست هرجا حرف عطف می‌بینید آن را در نثر ترجمه بیاورد، بلکه با در نظر گرفتن عرف نوشتاری زبان فارسی، در صورت لزوم و نیاز از حروف ربط استفاده می‌کند. شما در ترجمه ارتباطی متن می‌بینید که برخی از حروف عطف موجود در متن عربی در نثر ترجمه نیامده است. همان‌گونه که گاه در ترجمه از حرف ربط استفاده شده با آنکه در متن عربی چنین حرفی وجود نداشته است. این موارد را پیدا کنید.

ترجمه ارتباطی

در طول زندگی، کشاورز بوده و کشاورزی با جسم و جانش درآمیخته است. اگر دمی در کنارش بنشینید و به طنین صدای مردانه‌اش گوش دهید و چشمان برّاق او را بنگرید، روستا با همه جلوه‌هایش در نظرتان مجسم می‌شود. او همه روز را در مزرعه می‌گذراند و از این سو به آن سو می‌رود. هنگام غروب با چهره‌ای که شادی و خرسندی در آن موج می‌زند به خانه می‌آید و بی‌درنگ به آغل می‌رود و چهارپایان را می‌بیند که در یک صف ایستاده و سر در آخور فرو برده‌اند و با حرص و ولع به خوردن مشغولند و هیچ صدایی جز صدای خوردن و جویدن به گوش نمی‌رسد.

کشاورز وارد می‌شود، ناگهان چهارپایان سر خود را از آخور بیرون می‌آورند و همان‌طور که به جویدن باقیمانده علفها ادامه می‌دهند با چشمانی درخشان و نگاهی هراسان به او می‌نگرند.

ناظمیان، رضا؛ روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی، چاپ نهم، انتشارات سمت، 1394، ص 89-95

[عبارت‌های عربی، در متن اصلی حرکت‌گذاری نشده‌اند]

 


http://arabifarsi.blog.ir/

https://telegram.me/arabifarsi

 

  • مختار حسامی