معادلیابی دستوری
ارائه ترجمهای صحیح، دقیق و روان مستلزم انتقال محتوا و یافتن قالبهای شیوا و مناسب دستوری و بیانی و معادلیابی دقیق کلمات و تعابیر زبان مبدأ است. به تعبیر دیگر، نظریه ترجمه بر سه پایه استوار است:
الف) انتقال پیام؛
ب) معادلیابی واژگانی؛
ج) معادلیابی دستوری.
بخش اول محتوا و پیام را شامل میشود و بخشهای دوم و سوم یعنی ارائه معادلهای دقیق برای قالبهای واژگانی و دستوری، در برگیرنده چهارچوب ظاهری متن است. مترجمان بیتجربهای که تنها به انتقال محتوا میاندیشند، غالباً ساختهای دستوری زبان مبدأ را در ترجمه خود رعایت میکنند و ناخودآگاه عناصر دستوری تازهای را به زبان مقصد وارد میکنند و دشواریهایی را در این زمینه به وجود میآورند؛ برای مثال اگر شما جمله «فِی الدَّارِ رَجُلٌ» را «در خانه مردی است» ترجمه کنید یکی از ساختهای نحوی زبان عربی را وارد زبان فارسی کردهاید؛ زیرا در زبان عربی هنگامی که مبتدا، نکره و خبر، جار و مجرور باشد، خبر بر مبتدا مقدم میشود، اما در زبان فارسی چنین قاعدهای وجود ندارد و مسندالیه باید پیش از مسند قرار گیرد؛ بنابراین ترجمه صحیح جمله فوق این است: «مردی در خانه است».
در این درس به معادلیابی دستوری یعنی استفاده از معادلهای دستوری رایج در زبان مقصد میپردازیم و به دلیل آنکه غالباً نادیده گرفته میشود یا کماهمیت شمرده میشود، پیش از معادلیابی واژگانی قرار داده شده تا بر اهمیت آن تأکید شود.
معادلیابی دستوری هنگامی صورت میگیرد که مترجم بخواهد خود را از تأثیر نحو زبان مبدأ برهاند. رعایت نکردن معادلیابی دستوری علاوه بر وارد کردن ساختهای نامأنوس به زبان مقصد، از روانی و شیوایی نثر ترجمه میکاهد. معادلیابی دستوری، صورتهای مختلف و متعددی دارد که شناخت آنها به آشنایی مترجم با زبان مبدأ و نیز تسلط وی به زبان مقصد باز میگردد. در اینجا به نمونههایی از معادلیابی دستوری اشاره میکنیم:
1. جمعبستن مفرد. یکی از انواع الف و لام در زبان عربی، نشاندهنده جنس است و بر افراد آن جنس، دلالت میکند و با وجود اینکه بر سر مفرد میآید نمیتوان آن کلمه را مفرد ترجمه کرد، همچنان که نمیتوان به کلمه جنس نیز اشاره کرد، بلکه باید آن را جمع بست:
تَجِدُ فِی صُفُوفِهِمُ الشَّاعِرَ المُبدِعَ وَ القَاصَّ المُتَمَیِّزَ وَ البَاحِثَ الحَصِیفَ وَ المُفَکِّرَ الدَّقِیقَ: در جمع آنان، شاعرانی نوآور و داستانسرایانی برجسته و پژوهشگرانی کارآزموده و متفکرانی تیز بین دیده میشوند.
2. آوردن مصدر به جای فعل و عکس آن:
أَخَذَ یَکتُبُ رِسَالَةً لِصَدِیقِهِ: مشغول نوشتن نامهای به دوستش شد.
إِنَّ بِاِمکَانِهِ التَّغَاضِی عَنِ التَّجرِبَةِ المُرَّةِ الَّتِی شَابَتِ العَلاقَاتِ: او میتواند از تجربه تلخی که با روابط، آمیخته شده چشمپوشی کند.
کَمَا استَطَاعَ طَرحَ الاِسلامِ کَأَیدئُولُوجِیَّةٍ سِیَاسِیَّةٍ: همچنان که توانست اسلام را به عنوان اندیشهای سیاسی مطرح سازد.
3. ترجمه فعل مجهول به معلوم. در زبان فارسی، ساختار فعل مجهول و برخی از فعلهای لازم مشابه است و در هر دو نوع این افعال از فعل «شدن» استفاده میشود:
فعل لازم: خوشحال شد، پخش شد، بخار شد
فعل مجهول: نوشته شد، زندانی شد، شکسته شد
ملاک تشخیص مجهول یا لازم بودن فعلهایی نظیر «پریشان شد»، «محو شد» و «باز شد» این است که در وجه مجهول این افعال میتوان فعل «کردن» را پیش از «شدن» به کار برد:
این کتاب در لبنان چاپ شد: چاپ کرده شد
این سمینار در تهران برگزار شد: برگزار کرده شد
این نامه دیروز پست شد: پست کرده شد
بنابراین ترجمه فارسی فعلهای مجهول و لازم زبان عربی، ساختاری مشابه و یکسان دارد؛ به عبارت دیگر، فعلهای مجهول عربی را میتوان در فارسی به صورت معلوم و لازم، ترجمه کرد:
انفتح: باز شد
فُتِح: باز شد (باز کرده شد)
فَرِحَ: خوشحال شد
سُرَّ: خوشحال شد (خوشحال کرده شد)
برخی از فعلهای لازم و معلوم عربی را نیز میتوان در فارسی به صورت مجهول ترجمه کرد تا نثری روان به دست آید:
هُنَاکَ عَوَامِلُ مُتَعَدِّدَةٌ تَهُمُّ الاِشَارَةُ اِلَیهَا: عوامل زیادی وجود دارد که باید به آنها اشاره شود.
گاه ترجمه فعل مجهول عربی نمیتواند معادل مناسبی در زبان فارسی باشد؛ زیرا جمله نامأنوس و نامتداول جلوه میکند و حتی ممکن است معنای جمله مخدوش شود. در این گونه موارد، چند روش برای ترجمه فعل مجهول پیشنهاد میشود:
الف) فعل مجهول را به صورت معلوم و لازم ترجمه میکنیم و آن را به نائب فاعل نسبت میدهیم:
مِمَّا خَطِیئَاتِهِم أُغرِقُوا: به خاطر گناهانشان غرق شدند.
ب) فعل مجهول را با معادلی مناسب به صورت معلوم و متعدی ترجمه کرده و آن را به نائب فاعل نسبت میدهیم:
سُجِّلَ لِلرَّئِیسِ المُنتَخَبِ مَوقِعٌ دُوَلِیٌ بَارِزٌ: رئیس جمهور منتخب، جایگاه بینالمللی برجستهای به دست آورد.
هَذَا الخَبَرُ تُشَمُّ مِنهُ رَائِحَةُ الکَارِثَةِ: این خبر، بوی مصیبت و بدبختی میدهد.
ج) فعل مجهول را معلوم و متعدی ترجمه میکنیم و آن را به فاعل فرضی نسبت میدهیم:
سُرِقَت کُتُبِی أَمسِ: دیروز کتابهایم را دزیدیدند.
أُعطِیتُ وَثِیقَةً وَ أُرِیدَ مِنِّی أَن أُوَقِعَّهَا: سندی به من دادند و از من خواستند تا آن را امضا کنم.
د) فعل مجهول را ترجمه نمیکنیم بلکه با استفاده از معادلی مناسب مفهوم آن را میرسانیم:
یُطَالَبُ الغَربُ بِأَن یَنظُرَ اِلَی حَضَارَتِهِ بِاعتِبَارِهَا خَاصَّةً بِهِ وَ لَیسَت عَالَمِیَّةً: غرب باید به فرهنگ خود به عنوان فرهنگی محدود به سرزمینهای خویش بنگرد، نه آنکه آن را جهانی پندارد.
4. ترجمه ضمایر مفرد. برخوردهای تعارفآمیز و محترمانه و گاه مبالغهآمیز از ویژگیهای فرهنگی ایرانیان است. بهکارگیری ضمایر جمع به جای مفرد در مقام خطاب یا غیبت، از مصادیق بارز این ویژگی به شمار میآید؛ تا جایی که استفاد ه از ضمیر مفرد در مقام خطاب، توهینآمیز تلقی میشود؛ اما در زبان عربی چنین کاربردی مرسوم نیست و اگر مخاطب یک نفر باشد غالباً از ضمیر مفرد استفاده میشود؛ بنابراین وقتی مترجم در برابر ضمیر «أنتَ» (أنتِ) یا «هو» (هی) قرار میگیرد، باید براساس مقام و موقعیت مرجع ضمیر و لحن گوینده، ضمیر مناسب را انتخاب کند:
یَا مَولای، أَنتَ سَجِینٌ وَ هُم مُطلَقُونَ: سرورم، شما زندانی هستید و آنان آزادند.
قُلتُ لِأَبِی أَنتَ مَدعُوٌّ عَلَی الغَدَاءِ فِی مَدرَسَتِنَا غَداً: به پدرم گفتم: شما فردا در مدرسه ما به نهار دعوت شدهاید.
تشخیص میزان صمیمیت بین افراد و درک فضای حاکم بر روابط گوینده و شنونده و استفاده از ضمیر مناسب در هر موقعیت به مهارت مترجم بستگی دارد. در متونی که نویسنده تلاش میکند با خواننده صمیمی و خودمانی باشد، مانند متونی که برای کودکان و نوجوانان نوشته میشود، یا متونی که تحکم و لحن آمرانه بر فضای آن حاکم است، استفاده از ضمیر مفرد مخاطب، مناسب و ضروری است.
در متون داستانی، مترجم براساس تشخیص نوع رابطه میان افراد، ضمایر مفرد را ترجمه میکند؛ برای مثال دو نفری که تازه با همدیگر آشنا شدهاند، با لحن محترمانهای سخن میگویند؛ اما پس از گذشت مدتی از آشنایی صمیمی میشوند و «شما» در خطاب به «تو» و «ایشان» به «او» تبدیل میشود. شیوه سخن گفتن دختر و پسری که نامزد هستند، محترمانه است، اما پس از ازدواج و گذشت مدتی از زندگی مشترک، خطاب آنان تغییر میکند و لحن صمیمی به خود میگیرد؛ برای مثال به مواردی از ترجمه ضمیر مفرد مخاطب و غایب که براساس موقعیتهای مختلف، حالتهای متفاوتی را پدید میآورند، اشاره میکنیم:
- أَنتَ لا تَفهَمُ
تو نمیفهمی (شوهر به زن)
تو عقلت نمیرسد (مادر به فرزند)
شما نمیفهمی (رئیس به کارمند زیردست)
شما نمیفهمید (پسر به پدر)
شما متوجه منظور من نشدید (دانشجو به استاد)
شما توجه نفرمودید بنده چه عرض کردم (کارمند به رئیس)
- مَا جَاءَ بَعدُ
ایشان هنوز تشریف نیاوردهاند (برای رئیس اداره)
هنوز نیامده است (برای پدر)
ایشان هنوز نیامدهاند (برای استاد)
او هنوز نیومده (برای دوست)
5. تبدیل ترکیب اضافی به وصفی و عکس آن. ممکن است در زبان عربی، صفت به موصوف خود اضافه شود که به آن اضافه لفظی گفته میشود و معادل آن در فارسی، «صفت مرکب» است، مانند:
اَلوَجهُ الجَمِیلُ: جَمِیلُ الوَجهِ (زیبارو)
اَلخَطُّ الجَمِیلُ: جَمِیلُ الخَطِّ (خوشخط)
اما همیشه برای این ترکیبهای اضافی، معادل فارسی مناسبی نمیتوان یافت و ناگزیریم آنها را به صفت و موصوف ترجمه کنیم:
اَلأَحزَابُ المُختَلِفَةُ: مُختَلِفُ الأَحزَابِ (احزاب مختلف)
اَلمَعلُومَاتُ المَزِیدَةُ: مَزِیدُ المَعلُومَاتِ (اطلاعات بیشتر)
گاه ممکن است صفت و موصوف را به صورت ترکیب اضافی ترجمه کنیم و معیار آن استعمال اهل زبان مقصد است:
اَلسَّفِیرُ الإِیرَانِیُّ: سفیر ایران
اَلرَّئِیسُ الاَمرِیکِیُّ: رئیس جمهور آمریکا
وَزِیرُ الثَّقَافَةِ وَ الإِعلامِ السُّودَانِیُّ: وزیر فرهنگ و ارشاد سودان
6. ترجمه ترکیبهای وصفی اضافی. در زبان فارسی، صفتی که به مضاف تعلق دارد میتواند بین مضاف و مضافالیه قرار گیرد، اما در عربی چنین صفتی باید پس از مضافالیه بیاید؛ زیرا پیوند میان مضاف و مضافالیه آنقدر مستحکم است که در حکم یک کلمه به شمار میآیند. مترجم با آگاهی از این تفاوت دستوری باید صفت را در ترجمه فارسی پیش از مضافالیه قرار دهد:
اَشجَارُ الشَّارِعِ البَاسِقَةُ: درختان بلند خیابان
مَعرَضُ الکِتَابِ الدُّوَلِیُّ: نمایشگاه بینالمللی کتاب
درختان بلند خیابان ولیعصر: اَشجَارُ شَارِعِ ولیعصر البَاسِقَةُ
بیستمین نمایشگاه بینالمللی کتاب: مَعرَضُ الکِتَابِ الدُّوَلِیُّ العِشرُونَ
ممکن است صفتی که در عربی پس از مضافالیه قرار گرفته به مضافالیه تعلق داشته باشد، معمولاً با توجه به نشانههای نحوی مطابقت صفت و موصوف، میتوان این موضوع را تشخیص داد:
مَعرَضُ الکُتُبِ العَرَبِیَّةِ: نمایشگاه کتابهای عربی
البته گاه از طریق چنین نشانههایی نمیتوان تشخیص داد که صفت به مضاف یا به مضافالیه تعلق دارد. در این صورت برای ترجمه صحیح جمله باید از قرائن دیگر، کمک گرفت:
اِتِّجَاهَاتُ المَجَلَّاتِ السِّیَاسِیَّة
نَظرَةُ البِنتِ الجَمِیلَة
7. تغییر موقعیت فاعل و مفعول. فاعل جمله عربی ممکن است در زبان فارسی در موقعیت مفعول و مفعول در موقعیت فاعل قرار گیرد. چنین پدیدهای در موارد نادر به چشم میخورد، ولی مترجم با آگاهی از این تغییر موقعیت، دید گستردهتری نسبت به تعیین نقشهای دستوری در جمله پیدا میکند. به این مثالها توجه کنید:
1. أَعجَبَنِی الکِتَابُ: من آن کتاب را پسندیدم.
2. لَم یُعجِبهُ هَذَا الکَلامُ: او این سخن را نپسندید.
3. هِیَ کَانَت مُعجَبَةً بِنَفسِهَا: او خودپسند بود.
4. اَلأُدَبَاءُ تُعجِبُهُم رِوَایَةُ رُمِیُو وَ جُولیِت: ادبا رمان رومئو و ژولیت را میپسندند.
در متون کهن فارسی، موقعیت فاعل و مفعول در فعل پسندیدن، همانند زبان عربی بوده است. بر این اساس، ترجمه جمله شماره 1 چنین است: «مرا آن کتاب پسند افتاد». موقعیت فاعل و مفعول در فعلهای «سَاءَ» و «رَاقَ» نیز مانند «أَعجَبَ» در عربی و فارسی، متفاوت است.
ناظمیان، رضا؛ روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی، چاپ نهم، انتشارات سمت، 1394، ص 68-74
[عبارتهای عربی، در متن اصلی حرکتگذاری نشدهاند]
- ۹۵/۰۱/۲۰