معادلیابی برای حروف اضافه
حروف جرّ در زبان عربی، کاربرد مؤثر و گستردهای دارد تا جایی که حرف جرّ میتواند معنای جمله را کاملاً تغییر دهد؛ برای مثال اگر فعل «رغب» با «فی» به کار رود به معنای تمایل پیدا کردن و مشتاق شدن است، اما اگر با «عن» به کار رود، معنای دوری کردن و بیزار شدن را میدهد. هر یک از حروف جرّ، معانی و مفاهیم متفاوتی در جمله پیدا میکند. مترجمی که از عربی به فارسی ترجمه میکند باید با معانی این حروف در زبان عربی آشنا باشد تا بتواند با توجه به فضای کلی جمله، معادل دقیقی برای این حروف بیابد. این در حالی است که هر یک از حروف جر در زبان فارسی تنها یک معنای مشهور دارد؛ به عبارت دیگر حروف جر در زبان فارسی با مشهورترین معنای خود شناخته میشود. به معنای مشهور برخی از حروف جرّ در فارسی توجه کنید:
مِن: از
علی: بَر
باء: بهوسیله
لـِ: برای
فی: در
الی: بهسوی
مترجمان بیتجربه به محض برخورد با حروف جرّ در زبان مبدأ، معنای مشهور آنها را در ترجمه خود به کار میبرند، غافل از آنکه کابرد معنای حروف جرّ بسیار گسترده است و مترجم باید با استفاده از دانش زبانی و مهارت خویش در ترجمه، معادل مناسبی برای آن بیابد (منظور از دانش زبانی، آگاهی از معانی حروف جرّ در زبان عربی و مقصود از مهارت در ترجمه، یافتن معادل معنایی حروف جرّ بر اساس سیاق جمله و فضای کلی حاکم بر آن است).
هر یک از حروف جرّ در زبان عربی معنایی اصلی و معانی متعدد ثانوی دارد و گاه ممکن است زائد بوده و ترجمه آن در فارسی ضرورتی نداشته باشد. اگر مترجم معنای اصلی و مشهور حرف جرّ را به سایر موارد کاربرد آن تعمیم دهد، ترجمهاش غیر طبیعی و غیر منطقی جلوه خواهد کرد. در مثالهای گروه الف «مِن» به معنای «از» و در مثالهای گروه ب به معنایی دیگر ترجمه شده و در مثالهای گروه ج اصلاً ترجمه نشده است:
الف)
طَالَعتُ مِنَ الصَّبَاحِ اِلَی المَسَاءِ: از صبح تا شب، مطالعه کردم.
أَعطَانِی خَاتَماً مِنَ الذَّهَبِ: انگشتری از طلا به من هدیه کرد.
أَخَذتُ مِنَ الکُتُبِ: برخی از کتابها را برداشتم.
ب)
یَنظُرُونَ مِن طَرفٍ خَفِیٍّ: با نگاهی پنهان مینگرند
اِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِن یَومِ الجُمُعَةِ: چون ندای نماز در روز جمعه سر داده شود.
أَرَضِیتُم بِالحَیَاةِ الدُّنیَا مِنَ الآخِرَةِ؟: آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شدهاید؟
ج)
هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی؟: آیا یاوری هست تا مرا یاری کند؟
لا یَأتِینِی مِن أَحَدٍ: هیچ کس سراغ من نمیآید.
مَا تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إلَّا یَعلَمُهَا: برگی از درخت نمیافتد مگر آنکه خداوند از آن آگاه است.
گاه مترجم برای ارائه معادلی دقیق برای حرف جرّ و فعلی که همراه آن آمده است، باید علاوه بر شناختن معانی متعدد حروف جرّ، به فرهنگ لغت نیز مراجعه کند و کاربرد آن فعل را با حرف جرّ مورد نظر بررسی نماید. بررسی سیاق جمله نیز برای یافتن معادل حروف جرّ، ضروری است. به این دو جمله توجه کنید:
کَانَ الضِّرسُ یَحتَالُ عَلَی تَعذِیبِی: دندان برای شکنجه دادن من نقشه میکشید.
کَانَ الضِّرسُ یَحتَالُ فِی تَعذِیبِی: دندان حیلهگرانه مرا شکنجه میداد.
در جمله اول «یحتال علی» بیانگر این است که شکنجه دائمی نیست، بلکه در زمانهای معینی صورت میگیرد و نقشه کشیدن دندان، برای شکنجه دادن است؛ اما جمله دوم به این اشاره دارد که اگر چه دندان برای شکنجه دادن از حیله و نیرنگ استفاده میکند، ولی این شکنجه، دائمی و مستمر است.
شناخت معانی حروف این امکان را به مترجم میدهد تا از معادلهای فارسی روان برای ترجمه آنها استفاده کند؛ برای مثال، ترکیب حروف جرّ «من» و «الی» که ابتدا و انتهای محدوده یا مجموعهای را میرسانند اینگونه ترجمه شده است:
إِنَّ اِیرَانَ تَختَلِفُ عَن خُصُومِ الوِلایَاتِ المُتَّحِدَةِ التَّقلِیدِیِّینَ مِنَ الاِتِّحَادِ السُّوفِیِتِی السَّابِقِ وَ الصِّینِ اِلَی فِیتِنَامَ وَ کُوبَا: ایران با دشمنان سنّتی آمریکا، از اتحاد جماهیر شوروی سابق و چین گرفته تا ویتنام و کوبا، تفاوت دارد.
کاربرد حروف اضافه
هر زبان برای کاربرد حروف اضافه محدودیتهایی دارد که مترجم در فرایند یادگیری زبان مادری و انس با آن، با این محدودیتها آشنا میشود. از سوی دیگر، مترجم هیج اجباری برای حفظ دقیق کلمات متن مبدأ ندارد، بلکه برای ارائه ترجمهای روان و طبیعی باید از حروف اضافه متداول در زبان مقصد استفاده کند. از اینرو نباید فعل را لزوماً با همان حرف اضافهای که در زبان مبدأ آمده، در ترجمه خود بیاورد. همانطور که ممکن است فعل در زبان مبدأ بدون حرف اضافه به کار رود، ولی کاربرد آن در زبان مقصد نیازمند حرف اضافه باشد، عکس این سخن نیز صادق است.
در مثالهای زیر، تفاوت کاربرد حرف اضافه در زبان عربی و فارسی، بررسی شده است:
الف)
دَنَا مِنهُ: به او نزدیک شد. اِختَلَفَ عَنهُ: با او اختلاف پیدا کرد. قُلتُ لَهُ: به او گفتم. اَجَابَ عَنِ السُّؤَالِ: به این پرسش پاسخ داد.
ب)
اِنتَهَزَ الفُرصَةَ: از فرصت استفاده کرد. ظَلَمَهُ: به او ستم کرد. تَرَکَهُ: از او جدا شد. حَدَّثَهُ: با او سخن گفت. حَذَّرَهُ: به او هشدار داد. صَرَعَهُ: او را بر زمین انداخت.
ج)
اَلأَمِینُ العَامُ لِلأُمَمِ المُتَّحِدَةِ: دبیر کل سازمان ملل متحد.
اَلمَکتَبُ التَّنفِیذِیُّ لِلحِزبِ الشُّیُوعِیِّ: دفتر اجرایی حزب کمونیست.
اَلمُؤتَمَرُ الثَّامِنُ لِلفِکرِ الاِسلامِیِّ: هشتمین کنفرانس اندیشه اسلامی.
اَلذِّکرَی السَّنَوِیَّةُ الثَّانِیَةُ لِاغتِیَالِ العَلَّامَةِ ... : دومین سالگرد ترور علامه ... .
در جدول زیر معانی مختلف برخی از حروف جرّ که در جملههای عربی کاربرد بیشتری دارند نشان داده شده است:
حرف جرّ |
معنا |
مثال |
باء |
استعانت |
کَتَبتُ بِالقَلَمِ: با قلم نوشتم. |
متعدی کردن |
ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِم: خداوند روشنایی آنان را برد. |
|
الصاق |
مَرَرتُ بِمُحَمَّدٍ: از پهلوی محمد رد شدم. |
|
مقابله |
اِشتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدَی: گمراهی را در مقابل هدایت خریدند. |
|
بدل |
فَلَیتَ بِهِم قَوماً: ای کاش به جای آنان قوم دیگری بود. |
|
سبب |
ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بِاتِّخَاذِکُمُ العِجلَ: به خاطر پرستش گوساله بر خود ستم کردید. |
|
زائد |
مَا هُم بِمُؤمِنِینَ: آنان مؤمن نیستند. |
|
قسم |
بِاللهِ عَنکَ: تو را به خدا سوگند میدهم. |
|
به معنای «عن» |
فَاسأَل بِهِ خَبِیراً: درباره او از شخص آگاهی، سؤال کن. |
|
به معنای «من» |
عَیناً یَشرَبُ بِهَا عِبَادَ اللهِ: چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند. |
|
به معنای «مع» |
اِهبِط بِسَلامٍ: با سلامت، فرود آی. |
|
به معنای «الی» |
وَ قَد أَحسَنَ بِی: به من نیکی کرد. |
|
به معنای «فی» |
نَجَّینَاهُم بِسَحَرٍ: هنگام سحر آنان را رهانیدیم. |
|
|
|
|
علی |
استعلاء حقیقی |
عَلَی الفُلکِ تُحمَلُونَ: بر کشتیها سوار میشوید. |
استعلاء مجازی |
عَلَیکَ دَینٌ فَادِحٌ: وام سنگینی بر عهده توست. |
|
تعلیل |
وَ لِتُکَبِّرُوا اللهَ عَلَی مَا هَدَاکُم: باید خداوند را به بزرگی یاد کنید، زیرا شما را هدایت کرده است. |
|
شرط |
أَعطَانِی اَلفَ دِینَارٍ عَلَی أَن أَمدَحَهُ: به من هزار دینار داد به شرط اینکه او را بستایم. |
|
مصاحبت |
دَرَسَ عَلَی اُستَاذٍ فَاضِلٍ: نزد استاد دانشمندی درس خواند. |
|
به معنای «رغم» |
أُعَذِّبُکَ عَلَی کِبَرِ سِنِّکَ: با و جود اینکه سالخورده هستی تو را شکنجه میدهم. |
|
به معنای «فی» |
عَاشَ عَلَی عَهدِ النَّبِیِّ (ص): در روزگار پیامبر زیست. |
|
به معنای «من» |
نَدِمَ عَلَی عَمَلِهِ: از کار خود پشیمان شد. |
|
|
|
|
عن |
مجاوزت |
سَافَرتُ عَنِ البَلَدِ: از کشور، خارج شدم. |
تعلیل |
مَا نَحنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَولِکَ: به خاطر سخنان تو از خدایان دست بر نمیداریم. |
|
بدل |
أَحمِلُهَا عَنکَ: به جای تو آن را برمیدارم. |
|
به معنای «فی» |
عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصبِحُنَّ نَادِمِینَ: پس از مدت کوتاهی پشیمان میشوند. |
|
به معنای «الی» |
قُتِلُوا عَن آخِرِهِم: تا آخرین نفر کشته شدند. |
|
به معنای «علی» |
مَن یَبخَل فَإِنَّمَا یَبخَلُ عَن نَفسِهِ: هر که بخل ورزد بر خود بخل ورزیده است. |
|
|
|
|
فی |
ظرف |
وَ لَکُم فِی القِصَاصِ حَیَاةٌ: شما را در قصاص، زندگی است. |
تعلیل |
رَبِّ لا تُؤَاخِذنِی فِی ذُنُوبِی: خدایا مرا به خاطر گناهانم مجازات مکن. |
|
مقایسه |
فَمَا مَتَاعُ الدُّنیَا فِی الآخِرَةِ اِلَّا قَلِیلٌ: متاع دنیا در مقایسه با آخرت، اندکی بیش نیست. |
|
به معنای «علی» |
لَأُصَلِّبَنَّکُم فِی جُذُوعِ النَّخلِ: بر تنه درختان خرما به دارتان میآویزم. |
|
به معنای «باء» |
تَوَجَّهَ فِی خَمسِینَ اَلفاً: با پنجاه هزار نفر حرکت کرد. |
|
|
|
|
لـِ |
استحقاق |
اَلحَمدُ للهِ: ستایش از آن خداست. وَیلٌ لِلمُطَفِّفِینَ: وای بر کمفروشان. |
اختصاص |
إِنَّ لَهُ أَباً شَیخاً کَبِیراً: او پدری پیر و سالخورده دارد. |
|
مالکیت |
إِنَّا لِلّهِ: ما از آنِ خداییم. |
|
متعدی کردن |
فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلَداً: از جانب خود، فرزندی به من عطا کن. |
|
تعلیل |
قَامَ لِمُعَاوَنَتِهِ: برای کمک به او برخاست. |
|
تعجب |
لِلّهِ دَرُّهُ شَاعِراً: عجب شاعری! |
|
زائد |
إِنَّا لَرَاحِلُونَ: ما مسافریم. |
|
به معنای «الی» |
بِأَنَّ رَبَّکَ أَوحَی لَهَا: پروردگارت به او وحی کرد. |
|
به معنای «عن» |
وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا: کافران درباره مؤمنان گفتند. |
|
به معنای «من» |
نَحنُ لَکُم یَومَ القِیَامَةِ أَفضَلُ: ما روز قیامت از شما برتریم. |
|
به معنای «بعد» |
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمسِ: پس از زوال خورشید، نماز را به پا دار. |
|
به معنای «عند» |
کَتَبتُهُ لِخَمسٍ خَلَونَ مِن رَبِیعِ الأَوَّلِ: هنگامی که پنج روز از ربیعالأوّل گذشته بود، آن را نوشتم. |
|
به معنای «علی» |
یَخِرُّونَ لِلأَذقَانِ: به روی چانهها افتادند. |
|
به معنای «فی» |
وَ نَضَعُ مَوَازِینَ القِسطِ لِیَومِ القِیَامَةِ: ترازوهای عدالت را روز قیامت، برپا میکنیم. |
|
|
|
|
مِن |
ابتدای غایت |
مِنَ الصَّبَاحِ اِلَی المَسَاءِ: از صبح تا شب. |
تعلیل |
مِمَّا خَطِیئَاتِهِم أُغرِقُوا: به خاطر گناهانشان غرق شدند. |
|
تبعیض |
مِنهُم مَن کَلَّمَ اللهُ: برخی از آنان با خداوند سخن گفتهاند. أَخَذَ مِنَ الدَّنَانِیرِ: مقداری از پولها را برداشت. |
|
بدل |
أَرَضِیتُم بِالحَیَاةِ الدُّنیَا مِنَ الآخِرَةِ؟ آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شدهاید؟ |
|
تمییز |
وَاللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِحِ: خداوند تبهکار را از نیکوکار باز میشناسد. |
|
بیان |
خَاتَمٌ مِن ذَهَبٍ: انگشتری از طلا. یُغضَی مِن مَهَابَتِهِ: از روی ترس، چشمانشان بسته میشود. مَا یَفتَحِ اللهُ لِلنَّاسِ مِن رَحمَةٍ: رحمتی که از خدا بر مردم بگشاید. |
|
زاید |
هَل جَاءَکَ مِن أَحَدٍ؟ آیا کسی نزد تو آمد؟ |
|
به معنای «باء» |
یَنظُرُونَ مِن طَرفٍ خَفِیٍّ: با نگاهی پنهان مینگرند. |
|
به معنای «علی» |
وَ نَصَرنَا مِنَ القَومِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا: او را بر گروهی که آیات ما را دروغ میپنداشتند پیروز کردیم. |
|
به معنای «فی» |
إذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِن یَومِ الجُمُعَةِ: چون نماز در روز جمعه سر داده شود. |
|
|
|
|
الی |
انتهای غایت |
صَامَ اِلَی المَسَاءِ: تا شامگاه، روزه گرفت. |
متعدی کردن |
اِستَمَعَ اِلَیهِ: به او گوش داد. رَغِبَ اِلَیهِ: مشتاق او شد. |
|
به معنای «مع» |
لا تَأکُلُوا أَموَالَهُم اِلَی أَموَالِکُم: اموال ایشان را با اموال خود نخورید. |
|
|
|
|
ناظمیان، رضا؛ روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی، چاپ نهم، انتشارات سمت، 1394، ص 59-65
[عبارتهای عربی، در متن اصلی حرکتگذاری نشدهاند]
- ۹۵/۰۱/۱۶